احمد کسروی کیست ؟

درباره احمد کسروی ، زندگینامه و بیوگرافی . چهره های ماندگار و مشاهیر ( قلبی که برای ایران نمی تپد ، بهتر است هرگز نتپد)

احمد کسروی کیست ؟

درباره احمد کسروی ، زندگینامه و بیوگرافی . چهره های ماندگار و مشاهیر ( قلبی که برای ایران نمی تپد ، بهتر است هرگز نتپد)

با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است . حکیم ارد بزرگ

حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 




بخشش ، اندازه فر و شکوه آدمی را نشان می دهد .  حکیم ارد بزرگ 


سیاستمداران آزموده از همان چشمه ایی می نوشند ، که مردم را سیراب می کند . حکیم ارد بزرگ


مادران و پدران بدانند ، خیابان آموزشگاه کودکان نیست . حکیم ارد بزرگ


بهترین هدیه پدر و مادر به فرزند ، آموزش ادب و انسانیت است . حکیم ارد بزرگ
آهنگ از احمد ظاهر – تو به یک دشت پر از گل

 با ترشرویی به میان مردم رفتن ، تنها از بیماران ساخته است .  حکیم ارد بزرگ

ادب دارای ریشه است ، خانواده و فامیل ، نژاد و تبار ، سرزمین و زیستگاه ، همه و همه ، بر میزان ادب هر آدمی تاثیر گذارند .  حکیم ارد بزرگ

زندگینامه حکیم ارد بزرگ
راز درست اندوختن خرد ، یکرنگی است و بخشش . حکیم ارد بزرگ


ریاضت ، نادرست است و هیچ خردمندی آن را درست نمی داند . حکیم ارد بزرگ


 براستی مهربانان ، فرمانروایان گیتی اند . حکیم ارد بزرگ


به هر اندازه دیگران را گرامی بداریم ، بزرگی و مهر آنها را بدست آورده ایم .  حکیم ارد بزرگ


آنکه دیگران را ابزار پرش خویش می سازد ، خیلی زود تنها خواهد شد .  حکیم ارد بزرگ


تنها با از خودگذشتگی برای دیگران ، می توان جاودانه شد .  حکیم ارد بزرگ


از آدم های کوچک ، نمی توان سیاستمدار بزرگ ساخت .  حکیم ارد بزرگ


 سرپرست ، باید نماد کارایی و توانمندی باشد . حکیم ارد بزرگ....................................................................


هیچگاه سیاستمداران خویش را ، از میان کسانی که کودکی و جوانی خویش را در رنج ، تنگدستی و سختی بوده اند ، برنگزینید ، چرا که آنان همواره در پی بازپس گیری غرور و روان نابود شده خود ، و همچنین انتقام از گذشته هستند . حکیم ارد بزرگ


اینترنت ، بزرگترین میراث و دانشنامه ما ، برای نسل های آینده است . حکیم ارد بزرگ


برگها ، دست های کوچک و باز فرزندان آینده هر سرزمین هستند که باید پاسشان داشت . حکیم ارد بزرگ


زیستگاه ما ، براستی آینه فرهنگ ماست . حکیم ارد بزرگ


دستان بزهکاران را ، از دامان زیستگاه های جانوری ، کوتاه کنیم . حکیم ارد بزرگ


دگرگونی ، پایکوبی زمین است ، برای پویش و زندگی . حکیم ارد بزرگ


گیتی ، خود زایشگر است ، زایشگر چیزی که به آن نیاز دارد . حکیم ارد بزرگ


.......................................----------------------------------------------------




اوحدی


چون گشت با تو ما را پیوند دل زیادت

گر هجر ما، گزینی، دوری ز حسن عادت

شبهاست تا دلم را تب دارد از غم تو

آه! از تو، گر نیایی روزی بدین عیادت

مجله موفقیت

طبعت به طالع ما شد تند و تیز، ارنه

زین بیشتر نبودی بدمهر و بی‌ارادت

عشقی که نیست برتو، حربیست بی‌غنیمت

هر چند نیست با ما مهر تو در ترقی

هر لحظه با تو ما را شوقیست در زیادت

شاگرد صورت تست آیینه در لطیفی

کین می‌کند تجلی و آن میکند اعادت

چندان که جور خواهی بر جان من همی کن

کز بندگان نیاید کاری بجز عبادت

باشد که: اوحدی را از غیب دست گیرد

آن کس که واقفست او بر غیب و بر شهادت


علی حاتمی *** ali hatami

ز پاسبانی همسایه گرد بام و درت

بدان رسید که دزدیده می‌کنم نظرت

درون خانه چو ره نیست، چاره آن دانم

که: آستانه پرستی کنم چو خاک درت

هزار بار گر از خدمتم برانی تو

دگر بیایم و خدمت کنم به جان و سرت

داریوش مهرجویی *** dariush mehrjooyi

گر التفات به زر دیدمی ترا روزی

ز رنگ چهرهٔ خود در گرفتمی به زرت

تو بسته‌ای کمری بر میان به کینهٔ من

مرا چه طرف ز مهر تو چشم بر کمرت؟

نداشت هیچ درخت این بر جوان، که تراست

ولی چه چاره؟ که دستی نمیرسد به برت

خبر ز درد دل من به هر کسی برسید

داریوش اقبالی *** dariyush eghbali

ولی چه سود؟ کزان کس نمیکند خبرت

گذر کنی تو به هر جانبی و نگذارد

غرور حسن که: باشد بر اوحدی گذرت

 اردشیر محصص

گرچه صد بارم برانند از برت

بر نمی‌دارم سر از خاک درت

تا ابد منظور جانی، زانکه دل

در ازل کرد این نظر بر منظرت

زاهد از سر تو ز آن رو غافلست

کو نمی‌بیند به محراب اندرت

هر صباحی تازه گردد جان ما

هایده***haydeh

از نسیم طرهٔ جان پرورت

همچو جان وصل تو ما را در خورست

گر چه جان ما نباشد در خورت

پرویز پرستویی***parviz parastoei

هر چه بود اندر سر کار تو شد

خود به چیزی در نمی‌آید سرت

شیر گیران پلنگ انداز را

کرد عاجز پنجهٔ زور آورت

بر نگیرد سر ز خط امر تو

هر که شد چون اوحدی فرمان برت

 وحشی بافقی***vahshi bafgi

نیامد وقت آن کز من بخواهی عذرآزارت؟

دلم را شربتی سازی ز لعل چاشنی دارت؟

دل از دستم برون بردی که با ما سر در آری تو

بما سر در نیاوردی و سرها رفت در کارت

گمان بردم که: میجوید دلت وصل مرا، لیکن

صمد بهرنگی*** samad behrangi

مرا کمتر بجویی تو، که میجویند بسیارت

هم امروز از جهان دیدن فرو بندم دو بینایی

اگر دانم که: فردا من نخواهم دید دیدارت

سرم را می‌کنی پر شور و بردل می‌نهی منت

دلم را میکشی در خون و برجان می‌نهم بارت

محسن دولو***mohsen davalo

ز روی راستی با تو ندارد سرو مانندی

که: گر در بوستان آیی، بمیرد پیش رخسارت

گل وصلی به دستم چون نمی‌آید چه بودی‌ار

کسی بودی که برکندی ز پای اوحدی خارت؟

 


 

بوی خوش زندگی ، در سخن زنان و مردان پاک نهاد جاریست . حکیم ارد بزرگ


جملات و سخنان زیبا



اقبال لاهوری » اسرار خودی
 

مسلم اول شه مردان علی

عشق را سرمایه ی ایمان علی

از ولای دودمانش زنده ام

در جهان مثل گهر تابنده ام

نرگسم وارفته ی نظاره ام

در خیابانش چو بو آواره ام

زمزم ار جوشد ز خاک من ازوست

می اگر ریزد ز تاک من ازوست

خاکم و از مهر او آئینه ام

می توان دیدن نوا در سینه ام

از رخ او فال پیغمبر گرفت

ملت حق از شکوهش فر گرفت

قوت دین مبین فرموده اش

کائنات آئین پذیر از دوده اش

مرسل حق کرد نامش بوتراب

حق «یدالله» خواند در ام الکتاب

هر که دانای رموز زندگیست

سر اسمای علی داند که چیست

خاک تاریکی که نام او تن است

عقل از بیداد او در شیون است

فکر گردون رس زمین پیما ازو

چشم کور و گوش ناشنوا ازو

از هوس تیغ دو رو دارد بدست

رهروان را دل برین رهزن شکست

شیر حق این خاک را تسخیر کرد

این گل تاریک را اکسیر کرد

مرتضی کز تیغ او حق روشن است

بوتراب از فتح اقلیم تن است

مرد کشور گیر از کراری است

گوهرش را آبرو خودداری است

هر که در آفاق گردد بوتراب

باز گرداند ز مغرب آفتاب

هر که زین بر مرکب تن تنگ بست

چون نگین بر خاتم دولت نشست

زیر پاش اینجا شکوه خیبر است

دست او آنجا قسیم کوثر است

از خود آگاهی یداللهی کند

از یداللهی شهنشاهی کند

ذات او دروازه ی شهر علوم

زیر فرمانش حجاز و چین و روم

حکمران باید شدن بر خاک خویش

تا می روشن خوری از تاک خویش

خاک گشتن مذهب پروانگیست

خاک را اب شو که این مردانگیست

سنگ شو ای همچو گل نازک بدن

تا شوی بنیاد دیوار چمن

از گل خود آدمی تعمیر کن

آدمی را عالمی تعمیر کن

گر بنا سازی نه دیوار و دری

خشت از خاک تو بندد دیگری

ای ز جور چرخ ناهنجار تنگ

جام تو فریادی بیداد سنگ

ناله و فریاد و ماتم تا کجا؟

سینه کوبیهای پیهم تا کجا؟

در عمل پوشیده مضمون حیات

لذت تخلیق قانون حیات

خیز و خلاق جهان تازه شو

شعله در بر کن خلیل آوازه شو

با جهان نامساعد ساختن

هست در میدان سپر انداختن

مرد خودداری که باشد پخته کار

با مزاج او بسازد روزگار

گر نسازد با مزاج او جهان

می شود جنگ آزما با آسمان

بر کند بنیاد موجودات را

می دهد ترکیب نو ذرات را

گردش ایام را برهم زند

چرخ نیلی فام را برهم زند

می کند از قوت خود آشکار

روزگار نو که باشد سازگار

در جهان نتوان اگر مردانه زیست

همچو مردان جانسپردن زندگیست

آزماید صاحب قلب سلیم

زور خود را از مهمات عظیم

عشق با دشوار ورزیدن خوشست

چون خلیل از شعله گلچیدن خوشست

ممکنات قوت مردان کار

گردد از مشکل پسندی آشکار

حربه ی دون همتان کین است و بس

زندگی را این یک آئین است و بس

زندگانی قوت پیداستی

اصل او از ذوق استیلاستی


عفو بیجا سردی خون حیات

سکته ئی در بیت موزون حیات

هر که در قعر مذلت مانده است

ناتوانی را قناعت خوانده است

ناتوانی زندگی را رهزن است

بطنش از خوف و دروغ آبستن است

از مکارم اندرون او تهی است

شیرش از بهر ذمائم فربهی است

هوشیار ای صاحب عقل سلیم

در کمینها می نشیند این غنیم

گر خردمندی فریب او مخود

مثل حر با هر زمان رنگش دگر

شکل او اهل نظر نشناختند

پرده ها بر روی او انداختند

گاه او را رحم و نرمی پرده دار

گاه می پوشد ردای انکسار

گاه او مستور در مجبوری است

گاه پنهان در ته معذوری است

چهره در شکل تن آسانی نمود

دل ز دست صاحب قوت ربود

با توانائی صداقت توأم است

گر خود آگاهی همین جام جم است

زندگی کشت است و حاصل قوتست

شرح رمز حق و باطل قوتست

مدعی گر مایه دار از قوت است

دعوی او بی نیاز از حجت است

باطل از قوت پذیرد شان حق

خویش را حق داند از بطلان حق

از کن او زهر کوثر می شود

خیر را گوید شری ، شر می شود

ای ز آداب امانت بیخبر

از دو عالم خویش را بهتر شمر

از رموز زندگی آگاه شو

ظالم و جاهل ز غیر الله شو

چشم و گوش و لب گشا ای هوشمند

گر نبینی راه حق بر من بخند
 

جملات آموزنده



حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 

سخنان بزرگان همراه با عکس



بیچاره سرزمینی که اساطیرش مرده اند ، و مردمش آنقدر واپسگرا شده اند که اساطیر زنده خود را ، قربانی نام مردگان می کنند . حکیم ارد بزرگ


بزرگان انتقامجو نیستند . حکیم ارد بزرگ


آزادیخواهان ، شایسته ترین اساطیر هر سرزمین هستند . حکیم ارد بزرگ


مردان و زنان کهن ، برآیند و پژواک پاکی و راستی هستند . حکیم ارد بزرگ

 
بوی خوش زندگی ، در سخن زنان و مردان پاک نهاد جاریست . حکیم ارد بزرگ


رستاخیزهای مردمی ، بدون همراهی زنان دلیر ، ناممکن است چرا که زن ، پرچمدار وارستگی ، پاکی و از خودگذشتگی است . حکیم ارد بزرگ


مردان کهن ، مرزداران و پیشاهنگان ، شرف و امنیت هستند . حکیم ارد بزرگ


پشتکار ، گوهر مردان و زنان فرهمند است . حکیم ارد بزرگ

شیران شیروان


 انوری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
 

تا دل مسکین من در کار تست

آرزوی جان من دیدار تست

جان و دل در کار تو کردم فدا

کار من این بود دیگر کار تست

با تو نتوان کرد دست اندر کمر

هرچه خواهی کن که دولت یار تست

دل ترا دادم وگر جان بایدت

هم فدای لعل شکربار تست

شایدم گر جان و دل از دست رفت

ایمنم اندی که در زنهار تست